کاوش جالب های نت

ساخت وبلاگ

سرمربی آبی ها عصر پنجشنبه در میان هلهله و غریو شادی هواداران سرمست تیمش،در کمپ زنده یاد حجازی وعده بزرگی داد. وعده ای مبنی بر جذب دو بازیکن به زعم او تاپ. او چنان به صراحت در این باره سخن گفت که ظاهرا از اتفاقی اطمینان دارد.

 اما پشت صحنه ماجرا چیست که مرد اول نیمکت داغ آبی ها اینچنین با حرارت و اطمینان از دو سورپرایز سخن می گوید؟ برای یافتن پاسخ این پرسش لازم نیست زیاد دور برویم؛کمتر از 48 ساعت پیش اتفاق بزرگی در منزل یک چهره بانفوذ استقلال رخ داد.

 کمی دقیق تر ماجرا را باز کنیم؛ اینجا خانه مجلل یک استقلالی؛در شمال تهران. در واپسین ساعات چهارشنبه شب پایانی بهار 95،جوانی که این روزها بمب نقل و انتقالات لقب گرفته پله ساختمان سنگی را بالا و بالا می رود و وارد منزل می شود.

 همان دقایقی که خبرنگاران حوزه پرسپولیس در شیخ بهایی انتظار آمدن کاوه را می کشیدند،او چند کیلومتر آن سوتر با دوست قدیمی اش شام می خورد. دوستی که پیشنهاد استقلالی شدن را رک و رو راست برای او روی میز گذاشت و پس از چند ساعت وقتی کاوه،ماشین گرانقیمتش را روشن می کرد و می خواست با میزبانش خداحافظی کند،قرار شنبه را گذاشت تا همه چیز را تمام کند.

 اینچنین بود که پنجشنبه تا غروب آفتاب هم خبری از انفجار بمب در باشگاه پرسپولیس نشد و دست آخر ترکاشوند مغز متفکر نقل و انتقالات پرسپولیس وقتی از درب باشگاه خارج می شد رو به هواداران نگران کرد و گفت؛کاوه یا علی گفته و ما منتظر او هستیم. هر چند کمپینی میان برخی پرسپولیسی ها همزمان راه افتاده که قید کاوه را بزنند،اما باشگاه قرمز پایتخت همچنان برای جذب او اصرار دارد.

 رقابت نقل و انتقالاتی آبی و قرمز پس از سال ها به اوج رسیده،  بازیکن قلبا و قبلا استقلالی پرسپولیسی می شود و بالعکس.

 بمب آبی ها در اردوی قرمزها منفجر می شود و بالعکس. چرا در این شرایط کاوه رضایی نتواند پاتک منصوریان به قرمزها باشد؟

کاپ

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 5:49

 حبیب محبیان خواننده موسیقی پاپ جمعه 21 خرداد در سن 63 سالگی در رامسر بر اثر ایست قلبی درگذشت.

مجلس این خواننده فقید امروز در مسجد جامع شهرک غرب برگزارشد.

تیپ متفاوت
 

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 5:49

 ظهر امروز اهالی بلوار ولیعصر در شهرستان خوی با مرد میانسالی در حالیکه اسلحه ای به دست داشت روبرو شدند. 

مرد خشمگین بعد از اینکه به مقابل دانشکده پرستاری رسید با شلیک دختر جوانی را هدف دو گلوله قرار داد. 

مردم که از دیدن این صحنه شوکه شده بودند قصد داشتند تا به کمک دختر جوان بروند اما مرد خشمگین ادعا کرد که پدر دختر جوان است و کسی حق نزدیک شدن به آنها را ندارد. 

در ادامه با اعلام موضوع به پلیس، ماموران در صحنه حاضر و مرد میانسال را بازداشت کردند. همچنین عوامل اورژانس پس از حضور در صحنه مرگ دختر جوان را تائید کردند. 

با انتقال مرد میانسال به اداره پلیس او در بازجویی های اولیه با اعتراف به قتل دخترش با اسلحه شکاری مدعی شد: چند روزی بود که به رفتارهای دخترم سو ظن داشتم. فکر می کردم او با پسر غریبه ای ارتباط دارد، برای اینکه آبروی خانواده ام را حفظ کنم امروز دخترم را تعقیب کردم و او را با شلیک دو گلوله به قتل رساندم. 

با اعترافات پدر دختر کش او برای انجام تحقیقات بیشتر بازداشت شد.

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: video/mp4

میزان

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 5:49

سرانجام با شور و نشاطی وصف ناپذیر، خانواده با گذراندن از زیر قرآن  و آب بدرقه ام کردند و برای ادامه تحصیل در دانشگاه به روانه شهر دیگری شدم.

در دانشگاه نیز همچنان با علاقه بسیار سرگرم درس خواندن بودم و در خوابگاه دانشجویی روزگار می گذراندم و در آداب  و معاشرت خود با سایر همکلاسی ها ی دانشگاه خود، همواره بسیار حساس بوده و سعی می کردم تا همیشه ایام حدود شرعی را رعایت کرده و از هرگونه رفتاری که زمینه گناه و ارتباط با نامحرم را در وجود من پدیدار نماید، خود داری کنم تا جایی که در برخی از موارد از سوی تعدادی از دانشجویان دختر دانشگاه مورد سرزنش و یا بهتر بگویم تمسّخر قرار می گرفتم.

تا این که روزی از روزها که پس از پایان درس از دانشگاه خارج می‌شدم، ناگهان جوانی زیبا رو با قامتی رعنا و لباسی برازنده به یکباره روبرویم سبز و چنان به من خیره شده بود که گویا سالهاست مرا می‌شناسد!

با بی‌توجّهی به راهم ادامه دادم اما او رهایم نمی‌کرد و قدم زنان پشت سرم حرکت کرده و با صدایی آرام و کودکانه به من چنین می گفت که به خدا دوستت دارم، عاشقتم، مدتّهاست که به تو می‌اندیشم! می‌خواهم با تو ازدواج کنم! شیفته اخلاقت شده‌ام!

به سرعتم افزودم، قدمهایم می‌لرزید وعرق از پیشانی‌ام سرازیر شده بود. تاکنون هیچگاه با چنین صحنه‌ای مواجه نشده بودم، هراسان به خوابگاه رسیدم و آن شب تا صبح ،  هزاران بار صحنه‌ای را که  در راه بازگشت از دانشگاه برایم رخ داده بود، در ذهنم مرور کردم.

روز بعد هنگام خروج از دانشگاه دوباره همان جوان را دیدم! درحالی که لبخندی  بر لبانش نقش بسته بود، بار دیگر در برابرم ایستاد و بار دیگر سخنان عاشقانه‌ دیروزش را چونان فرهاد کوه کن با آب و تابی صد چندان تکرار کرد.

دوباره با بی‌توجّهی راه خوابگاه را در پیش گرفتم امّا ول کن نبود و به هیچ عنوان رهایم نمی‌کرد، در نهایت نیز نامه‌ای بسویم انداخت و با گفتن "به امید دیدار"، من را ترک کرد.

مردّد بودم که نامه را بردارم یا نه!؟ دستانم  به سختی لرزیده و دلهره داشتم! پس از چند دقیقه کشمکش با درونم سرانجام نامه را برداشتم! نامه‌ای مملو از جملات عاشقانه و همچنین حاوی معذرت خواهی بابت اعمال نسنجیده‌اش بود. با خونسردی تمام، نامه را پاره کرده و در سطل آشغال انداختم.

دیری نگذشت که صدای زنگ گوشی همراهم را شنیدم، گوشی را برداشتم، خودش بود، می‌خواست بداند نامه‌اش را خوانده‌ام یا نه! در شگفت بودم که شماره ام را از کجا گیر آورده است! با لحنی تند با او برخورد کردم وبه او گفتم که اگر یک بار دیگر پایش را از گلیمش فراتر بگذارد، خانواده‌ام را ازهمه چیز با خبر خواهم کرد تا حقش را در کف دستانش بگذراند!

ساعتی نگذشته بود که بار دیگر تماس گرفت. قسم خورد که هدفش پاک و نامش بیژن است و قصد ازدواج با من را دارد! او چنین می‌گفت که بازمانده‌ یک خانواده‌ی ثروتمند است و به زودی شاهزاده‌ رؤیاهایم شده و برایم قصری بلورین ساخته  و من را به تمامی آرزوهای دست نیافتنیم خواهد رساند.

قلبم  اندکی نرم شد و ناباورانه باب سخن با بیژن را آغاز کردم، دیگر از سخن گفتن با او خسته نمی‌شدم، همواره به تلفن همراهم نگاه می‌کردم به امید اینکه صدای زنگش آرامم کرده و بتوانم با بیژن ساعتها صحبت کنم.

دیگر زمان در کلاس های دانشگاه برایم به سختی می گذشت و لحظا‌ت بدون او برایم چونان جهنمی، دردناک وعذاب آور سپری می شد.

روزی از روزها که از دانشگاه خارج می شدم ناگهان بیژن را جلو دانشگاه دیده و از خوشحالی می‌خواستم پرواز کنم، سوار ماشینش شدم تا با یکدیگر خیابان‌های شهر را دوری بزنیم، چنان عاشق و شیفته‌اش او شده بودم که  دیگر به راستی هیچ اراده‌ای از خود نداشته و تمام حرف‌هایش را باور داشتم وبه راحتی می پذیرفتم،  بویژه هنگامی که به من می‌گفت که تو پری قصه‌هایم هستی، و بی تو نمی‌توانم حتی لحظه ای زندگی کنم.

آن روز شب هنگام سرانجام بیژن پس از گردشی طولانی مرا به درون خانه ای برد که هچکس در آن جا نبود، چنان مست جمال وشکوه او بودم که دیگر چیزی نفهمیدم وتا به خود آمدم دیدم قربانی هوسرانی‌اش شدم ‌و گوهر پاکدامنی‌ام را از دست داده‌ام!

 دیوانه‌ وار فریاد زدم: با من چه کردی!؟ او با آرامش تمام و لبخندی برلب گفت:هیچ نگران نباش زیرا من در آینده ای نچندان دور با تو ازدواج خواهم کرد!

با حالتی آشفته روانه‌ خوابگاه شدم،  پاهایم به سختی مرا تحمل کرده ، آتش  سوزانی در درونم شعله  ور و دنیا در مقابل چشمانم تارشده بود!  با شدّت تمام تنها می گریستم وچنان روحیه ام را باخته بودم که پس از مدّتی دانشگاه را نیز نیمه کاره رها کرده وبه شهر خودمان بازگشتم.
هیچ یک از اعضای خانواده هنوز از دست گلی که به آب داده بودم، با خبر نشده بودند و من تنها سعی می کردم که در برابر پرسشهای پیوسته  آنان علّت ترک تحصیل خود را با دلایل واهی توجیه  کنم، به گونه ای که آنها قانع شده ودست از سرم بردارند، گرچه رنگ رخساره خود خبر از سر درون می داد و آنها به تمامی به شرایط آشفته و نامساعد روحی و روانی دخترشان پی برده و سخت نگران من بودند.روزها یکی پس از دیگری می‌گذشت تا اینکه روزی تلفنم زنگ خورد. بیژن بود!! گوشی را برداشتم، می‌گفت که باید ببینمت.

خوشحال شدم چون تصورمی کردم  که می‌خواهد مقدمات خواستگاری را فراهم کند. به همین دلیل با هزاران امید به دیدارش رفتم.

در اولین لحظه که با چهره‌ی عبوسش من مواجه شدم بلافاصله به من گفت که به ازدواج  هرگز فکر نکن! تو باید  بدون هیچ قیدی با من زندگی کنی، همانگونه که من می‌خواهم!

ناخود آگاه سیلی محکمی به گونه اش نواخته و گفتم: ای پست فطرت فکر می‌کردم می‌خواهی اشتباهت را جبران کنی امّا می‌بینم که خیلی رذل هستی!

 درحالی که با حالتی گریان در حال پیاده شدن از ماشینش بودم،گفت: یک لحظه صبر کن!

ناگهان متوجه شدم که یک سی دی در دستش گرفته و با لحنی موذیانه ای  فریاد  می زند: با این سی دی نابودت خواهم کرد.

گفتم: چیه مگه؟! گفت: بیا تا با هم برویم و خودت ببین! رفتم و فیلم را تماشا کردم! دنیا به یکباره برسرم فرود آمد. او تمام آنچه را بین ما گذشته بود، فیلمبرداری کرده بود! فریاد زدم: ای پست فطرت!

بیژن گفت: دوربین مخفی همه چیز را ضبط کرده، بهتر است که تسلیم شوی وگرنه نابودت می‌کنم، به شدّت گریه کرده و چون آبروی خانواده‌ام در میان بود، بناچار در برابر او بار دیگر تسلیم شدم!

دیگر به تمامی اسیرافکار پلید او شده بودم و بیژن پیوسته مرا در مجالس سراسر آکنده از گناه و لهو و لعب شرکت داده  و از طریق من پول هنگفتی دریافت می‌کرد و بدین گونه بود که در حالی که خانواده‌ام از همه جا بی‌خبر بودند، زندگیم دیگر به تمامی به هرزگی کشیده شده بود.

دیری نگذشت که بیژن بازهم به وعده اش عمل نکرده و فیلمم در همه جا پخش شد و بدست پسر عمویم افتاد، و داستان رسوایی‌ام ناباورانه چون بمبی صدا کرده و خبرش در سراسر شهر مان ورد زبان همگان شد.

برای حفاظت از جانم از خانه  فساد بیژن گریخته و مدّتی از دیده‌ها مخفی شدم و پس از آنکه فهمیدم که خانواده‌ام به دلیل رسوایی من به مکان دیگری کوچ کرده اند، تصمیم گرفتم به هر طریقی که شده از او انتقام بگیرم! به همین دلیل دوباره به نزد بیژن باز گشته و توانستم تا بار دیگر اعتمادش را جلب کرده و روزی از روزها که به مانند همیشه مست و بیخود بود از فرصت استفاده کرده و چاقو را در قلبش فرو برده و به زندگی شیطانیش برای همیشه ایّام پایان داده و بدین شکل انتقام خود و دیگر دخترانی را که او پاکدامنیشان را بر باد داده بود، بگیرم! هر چند که می دانستم که آب رفته به جوی روزی باز خواهد گشت ولی آبروی رفته را دیگر هرگز بازگشتی نیست که نیست!

پس از کشته شدن بیژن دیری نگذشت که پلیس بر اساس شواهد موجود به من مظنون شده و غافلگیرانه، روزی من را دسنگیر کرد.

پس از دستگیری، روزی در زندان دریافتم که در کمال ناباوری پدرم بر اثر شوک شدید روحی سکته و مادرم نیز اقدام به خودکشی کرده وهر دو فوت کرده اند. به راستی که قاتل والدینم کسی جز من که هیچگاه به پندهای دلسوزانه آنها گوش فرا نداد، نمی تواند باشد؟!

اکنون چند صباحیست که درپشت میله‌های زندان، خواری و ذلّت همیشگی را تحمّل کرده و تنها پیوسته به گذشته‌ خود می‌اندیشم که چگونه نابودش کردم!  به آن قصری که آن را تنها با شیشه های رویا ساختم، غافل از اینکه با خرده سنگی به ناگاه در برابر دیدنگانم شکست.

هر وقت بیاد آن فیلم مستهجن خود می افتم، هنوز نیز احساس می‌کنم  که دوربین‌ها مرا یوسته درزیر نظر داشته و در حال ثبتاعمال پلید من هستند تا تمامی حقایق زندگیم  برای عبرت دیگران در حافظه تاریخ برای همیشه باقی مانده و همگان با شنیدن و خواندن داستان روزگار پلیدم، هرگزدر راه بی بازگشتی که من قدم درآن گذاشتم، وارد نشده و هیچگاه در خواب رویایی فرو نروند.

نظر کارشناس روانشناسی، مشاوره ومدد کاری اجتماعی:

کسانی که مدعی‌اند که روابط و دوستی‏های نامتعارف بین دختر و پسر با انگیزه ازدواج شکل می‏گیرد، با کمی دقّت، در خواهند یافت که روح حاکم بر این گونه دوستی‏ها، هرگز عاقلانه و ازسراندیشه نیست؛ بلکه در آغاز و یا پس از مدّتی، تنها عامل ادامه روابط، میل و کشش جنسی خواهد بود.

وابستگی‌هایی که بین دختر و پسر ایجاد می‌شود، مانع گزینش صحیح و دقیق برای شریک آینده زندگی می‌شود و از آن جا که دختر یا پسر به فردی خاص وابسته شده، تمام نیکی‌ها، خوبی‌ها، زیبایی‌ها را در فرد مورد علاقه خود می‌بیند و دیگر توان مشاهده عیوب احتمالی طرف مقابل را ندارد؛ زیرا از روی علاقه و از پشت عینک وابستگی، به طرف مقابل نگاه می‌کند؛ نه با نگاه خریدار و نه با نگاه نقادانه و بررسی کننده‏ای که تمام نقاط ضعف و قوت او را در ترازوی حقیقت بین، مورد دقت و مشاهده قرار دهد.

دوستی‏ و ارتباط احساسی و غیرعاقلانه قبل از ازدواج، راه عقل را مسدود و چشم واقع‌بین انسان را کور می‏سازد و اجازه نمی‏دهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود. این نوع انتخاب‏ها که در فضایی آکنده از احساسات و عواطف انجام می‏گیرد، به دلیل نبود شناخت عمیق و واقع‏بینانه، اگر هم به ازدواج منتهی گردد، زندگی مشترک را تلخ و آینده را تیره و تار می‏سازد.

روابط دختر و پسر، بیش از آن که مفید باشد، تهدید کننده نهاد خانواده در جامعه به شمار می‌آید. با نگاهی به آمار می‌توان دید که آمار طلاق در بین کسانی که قبل از ازدواج، ارتباط‌های دوستانه داشته‌اند، بالاتر است. از طرفی آشنایی و ارتباط دختر و پسر در محیط اجتماع، بیشتر از آن که معرفت‌ساز باشد، فروزنده هوس‌ها و معرفت‌سوز است.

 عمدتاً دیده می‌شود فرد آن گونه که هست، خود را نشان نمی‌دهد یا به سبب محبت و عشقی که ایجاد شده، نمی‌تواند عیوب طرف مقابل و جوانب مختلف قضیه را بسنجد. بیشتر رفتارها در آشنایی‌های خیابانی به شکل‌های تصنّعی ابراز می‌شود.

سید مجتبی میری هزاوه - اطّلاع رسانی معاونت اجتماعی استان مرکزی

رکنا

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 278 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 8:49

به تازگی وام دهندگانِ وبسایت "جی دی کپیتال" در چین اعلام کردند دانشجویان زن برای دریافت وام اینترنتی موظفند تصاویر برهنه خود را به عنوان وثیقه در اختیار وام دهندگان قرار دهند. 

به دنبال انتشار این خبر، تعدادی از دانشجویان تصاویر برهنه خود را درحالی که کارت شناسایی را در دست خود نگه داشته بودند، برای شرکت "جی دی کپیتال" ارسال کردند. گفته می شود در ازای این اقدام، متقاضیان می توانند 2 تا 5 برابر افراد دیگر وام دریافت کنند.

وام دهندگان به دانشجویان گفتند درصورتی که وام را در موعد مقرر بازپرداخت نکنند، تصاویر برهنه آنها در اینترنت منتشر خواهد شد. 

روزنامه "بیجینگ یوث دیلی" در گزارشی اعلام کرد یکی از دانشجویان در این خصوص گفت: قرار است به زودی یک تجارت کوچک راه اندازی کنم. به همین دلیل در ماه فوریه (حدود 4 ماه پیش) با ارسال عکسهای برهنه خود به این وبسایت در ازای دریافت 120000 یوآن (12873 پوند) موافقت کردم. اما در مدت 4 ماه، بدهی های من بیش از 2 برابر شده است. 

این دانشجو از بیم انتشار تصاویر برهنه اش در اینترنت مجبور شد از خانواده اش پول قرض بگیرد. از روز چهارشنبه تاکنون بیش از هزاران نفر در اینترنت در خصوص "وام برهنگی" نظراتی منتشر و این اقدام تحقیرکننده را محکوم کرده اند.

شرکت "جی دی کپیتال" در سال 2007 در پکن تأسیس شد و به تأمین وام اینترنتی برای متقاضیان مشغول است.

اعطای وام برهنگی در چین/ تصاویر برهنه زنان، وثیقه ای برای دریافت وام!+ عکساعطای وام برهنگی در چین/ تصاویر برهنه زنان، وثیقه ای برای دریافت وام!+ عکس

باشگاه خبرنگاران

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 8:49

بازی های یورو 2016 که از چند روز پیش در کشور فرانسه آغاز شده است پای علاقمندان به ورزش را به این کشور باز کرده است. در این میان بازیگر کشورمان نیز با سفر به فرانسه و شهر پاریس شاهد برگزاری مسابقات قهرمانی اروپا است. در تصویر زیر غزل شاکری بازیگر نقش آذر در سریال شهرزاد را در پاریس مشاهده می کنید.

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت: 8:49

پریناز فروزان: احسان علیخانی دهمین قاب "ماه عسل" را با تشکر از دکتر صادقی معاونت پیشگیری قوه قضائیه، آقای قبادی و مسئولین دادگستری و دادستانی استان خراسان رضوی بابت برنامه روز گذشته آغاز کرد. وی با اشاره به ابهامات داستان محمد در روز گذشته بیان کرد: صحبت کردن راجع به جزئیات پروندهای که از سوی قوه قضائیه مختومه نیست غیر قانونی است. درست است که جزئیات قصهای که روایت شد باید برای مخاطب شفاف باشد اما این امکان وجود نداشت و تلاش ما روایت تصمیم خانم کامکار به ازدواج با محمد و تأثیر این تصمیم بر زندگی او بود.

همه در پویش خوب باشیم

احسان علیخانی  در برنامه ماه عسل قسمت 10 همچنین در خصوص علت پخش نشدن تیتراژ پایانی برنامه توضیحاتی ارائه داد. وی اعلام کرد: همه تلاشمان این بود که مثل سنوات گذشته تیتراژ پایانی هم داشته باشیم. از مهدی یراحی دعوت کردیم تا با ملودی احسان نیزن تیتراژ را تهیه کنند. اما کار مجوز لازم را از واحد موسیقی سازمان نگرفت و نتوانستیم تیتراژ را پخش کنیم. وی همچنین با اشاره به پویش خوب باشیم بیان کرد: در این طرح و پویش قرار بر این است که هر کس متناسب با توانایی و مهارتی که دارد امکان خود را برای انجام یک فعالیت خیریه به اندازه دلخواه خود اعلام کرده و به نیازمندان به این خدمات پیوند یابند. 

خانواده شهید حسناوی در قاب "ماه عسل"

در بخش بعد خانواده حسناوی به دعوت علیخانی وارد قاب "ماه عسل" شدند. خانواده حسناوی در حال حاضر ساکن کربلا هستند. پسر خانواده محسن متولد سال 69 است خود را 27 ساله معرفی میکند. او میگوید: اگر سنت کم باشد نمیگذارند وارد عملیات جنگ و جبهه شوی و گاهی باید سنت را بالاتر اعلام کنید. پدر محسن متولد نجف و مادرش اهل خرم آباد لرستان است. پدر توضیح داد: رژیم بعث عراق دو برادر من را در سالهای 60 و 61 اعدام کرد. من را زندانی و شکنجه کردند، اما بعد از آزادی از عراق فرار کرده و به ایران آمدم. 4 ماه بعد از ورودم به ایران با همسرم آشنا شدم و در سال 62 ازدواج کردیم. مادر محسن که حالا دیگر کاملا با لهجه عراقی صحبت میکند توضیح داد: داییهای من با این ازدواج مخالف بودند اما در نهایت با وساطت با هم ازدواج کردیم. علیخانی اظهار داشت: مردم ایران و عراق که با هم مشکلی نداشتند و بیشترین هزینه را در جنگ همین مردم دادند. پدر محسن که در سالهای جنگ شیمیایی و جانباز شده بود بیان کرد: جنگ در جبهه ایران برایم سخت نبود چرا که علیه خاک کشورم نمیجنگیدم و با رژیم بعث عراق و نیروهای صدام در حال جنگ بودم.

ماه عسل

برادرم فرماندهام بود

مادر محسن بیان کرد : حاصل ازدواجم 3 پسر و 2 دختر بودند. فرزندانم در ایران متولد شدند و تحصیل کردند. اما جواد در کربلا به دانشگاه رفت و تحصیلش را در آنجا به اتمام رساند. علیخانی اظهار داشت : ماجرای کودکانی که در طول سالهای جنگ و از ازدواج دو ملیت مختلف متولد شدند همیشه ماجرایی عجیب و قابل تأمل بوده است. وی با اشاره به اینکه علت دعوت از این خانواده تربیت قهرمانی به نام جواد است از او خواست  تا برادرش را پیش از پخش مستند معرفی کند. محسن گفت: نه تنها برادر بزرگترم بلکه دوستم بود و حتی نقش پدرم را داشت. همیشه پشت سرش راه میرفتم بیآنکه فکر کنم. به او ایمان قویای داشتم و فرماندهام بود.

مستند فرمانده جواد

به گزارش ساعت 24،در مستند فرمانده جواد ساخته روحالله رفیعی، جواد از خودش میگوید: متولد 64 هستم و 3 سال است که در جبههها میجنگم. محسن 5 سال از من کوچکتر است و در بیشتر کارهای جهادی با هم بودیم. در سوریه جزو بچههای تخریب بودم وقتی توانایی ام را دیدند از من خواستند که دفعه بعد فرمانده عملیات باشم و با کمک خدا در آن عملیات به پیروزی رسیدیم. جواد در پاسخ به این سؤال روحالله رفیعی که دوست داری تو اول شهید بشوی یا محسن پاسخ داد: دوست دارم اول من شهید شوم چون طاقت دیدن شهادت محسن را ندارم. وی در جایی گفت: از دست دادن رفیق در جنگ خیلی سخت است. قاسم یکی از رفقای من بود که دو هفته پس از ازدواجش شهید شد.

در برنامه ماه عسل قسمت 10 ،علیخانی در ادامه بیان کرد: در تمام مستند جواد همه جا به جز در حضور مادرش از شوقش برای شهادت میگوید. محسن توضیح داد: وقتی که جنگ شروع شد اول بحث دفاع از حرم مطهر سیده زینب (س) مطرح شد. 2 بار به سوریه رفتیم و جواد بار دوم مجروح شد و 9 ماه بستری بود.  اولین بار که موصل سقوط کرد و سامرا محاصره شد جواد هنوز عصا به دست بود که دوباره به جبهه رفتیم. آنجا بود که به او مسئولیت گردان پشتیبانی را سپردند و چندی بعد فرمانده عملیات شد. وقتی تکفیریها به بغداد رسیدند و چیزی تا سقوط بغداد نمانده بود. غیرت و ایمان ما باعث شد که تصمیم به رفتن بگیریم، قبلا هم دوره دیده بودیم. برای دفاع از حرمین باید میرفتیم و اگر نمیرفتیم همه حرمها را خراب میکردند. نه تنها برای عراق که برای همه مردم احساس خطر کردیم چون اگر عراق را میگرفتند به کشورهای دیگر هم حمله میکردند.

برنامه ماه عسل

انسانیت مرز ندارد

در بخش بعد علیخانی از روحالله رفیعی دعوت کرد تا وارد صحنه "ماه عسل" بشود. رفیعی درباره علت انتخاب جواد برای ساخت مستند اظهار داشت: شغل من ایجاب میکند تا به دنبال افراد خاص باشم. ولی در معرکهای به نام جهاد همه خاص هستند. یکی از دوستانم جواد را به من معرفی کرد. بعد از آشنایی با جواد فهمیدم از نظر اخلاقی و رفتاری ظرفیتهای بزرگی دارد و به عنوان یک اسطوره ستودنی بود. انسانی چند وجهی، با نگاه انسانی، که همیشه در جبهههای دفاع از مردم حاضر بود. ریشه و هویت جواد و سرگذشت پدر و مادرش و اینکه فرزند جنگ بود او را برای من ویژهتر کرد. وی افزود: هیچ عقل سلیمی از جنگ خوشش نمیآید. بلکه مدافعین حرم، مدافعین حریم انسانیت هستند. آنها برای دفاع از مظلوم میروند تا جنگ را تمام کنند. میجنگند تا ما امنیت داشته باشیم. آنها نگاه عمیق و شگرفی در شناخت و تحلیل مسائل دارند. جواد معتقد بود: انسانیت مرز ندارد و برای نجات همه مظلومان دنیا میجنگید.

مخفیانه به جبهه میرفت

مادر جواد از نحوه رفتن جواد به جبههها گفت: روز اولی که میخواست به سوریه برود به من گفت برای ادامه تحصیل به ایران میروم. وقتی با من تماس گرفت گفت: سوریه و نزد سیده زینب هستم. از او خواستم برگردد ولی نپذیرفت. بعد از 45 روز برگشت. دفعه دوم نزدیک اربعین امام حسین رفت و زخمی شد و برگشت. آن بار خوابی دیدم که باعث شد مانع رفتنش نشوم. وقتی میخواستم روضه امام حسین (ع) برپا کنم به من گفت: شما فقط بلدید روضه برپا کنید و گریه کنید ولی مانع من برای دفاع از حضرت زینب میشوید. روضه اصلی من آنجا است. محسن هم همیشه همراه جواد بود. بدون اطلاع دادن ما به جبهه میرفتند و از آنجا به ما اطلاع میدادند. محسن دلیل پیروی از برادرش را این گونه بیان کرد: همیشه همراه جواد بودم. بدون اطلاع دادن به خانواده به جبهه میرفتیم و وقتی به آنجا میرسیدیم آنها را با خبر میکردیم. هوش و ایمان و عمل جواد و شجاعت او باعث شد کاملا برای من یک فرمانده باشد. گاهی با من مثل یک فرمانده و گاهی مثل یک برادر با من برخورد میکرد. پدر جواد گفت: با رفتن فرزندانم هیچ مشکلی نداشتم و به این موضوع افتخار میکنم که فرزندانم مدافع حضرت زینب و اهل بیت پیامبر هستند. همیشه در نماز شب فرزندم را دعا میکنم چون فرزندم مظلوم به شهادت رسید.

برنامه ماه عسل 95

جواد جسور و شجاع بود

رفیعی از آشناییاش با جواد گفت: برای بار اول او را در عملیات آزاد سازی شهر جلّ الله دیدم و از همان لحظه شیفته او شدم. بیشتر اوقات دلتنگ او میشوم چرا که در عملیات مختلف کنار او بودم. فرماندهای جسور، شجاع و مدیر با چهرهای دلنشین و مهربان بود. وی افزود: مدافعین حرم و بچههای جهادگر مرگ را به سخره کشیدند. فضای مهربانی و دوست داشتن در معرکه جهاد غالب است. همه آدمها به فطرت خدایی خود برمیگردند. جواد رابطه عجیبی با مادرش داشت. دوربین من یک لحظه در آن شرایط قرار گرفت و این در حالی است که مدافعین همیشه زیر بارش گلوله هستند. زیر بارش گلوله به یاد جمله شهید چمران افتادم که گفت: وقتی شیپور جنگ نواخته میشود فرق میان مرد و نامرد دیده میشود. هر یک از این مدافعین سیرهای دارند. زن، فرزند، پدر و مادر، عشق و همه را برای هدفی بالاتر میگذارند و برای دفاع به جنگ دشمن میروند.

فرمانده جواد، فرزند ایران

در برنامه ماه عسل قسمت 10 ،احسان علیخانی تأکید کرد: در چند کیلومتری مرزهای کشور ما جواد فرمانده عملیاتی بود که در آن حمله دشمن به مرزهای کرمانشاه و همدان را متوقف کرده است. جواد برای کشور ما ارزش و اهمیت فراوانی دارد. جواد مال ما است. جواد فرزند عراق و ایران و از جنس جوانانی شجاع و دلیر با ایمانی راسخ و آرمانهای بزرگ است. وی از محسن پرسید: علت آرامش جواد به هنگام صحبت کردن از شهادت چه بود؟ محسن پاسخ داد: در مقابل مادرم از شهادت حرفی نمیزد تا مبادا دل او بشکند. اما آرزویش شهادت بود. نه به قصد کشته شدن بلکه آرزو داشت به عشق الهی برسد. روح الله رفیعی اذعان داشت: جواد بر این باور بود که نباید فکرکرد که فقط هرکس در جنگ کشته بشود شهید است و شاید کسی در شرایط عادی بمیرد و شهید باشد. وقتی از جواد پرسیدم بزرگترین آرزویت چیست تنها یک جمله گفت: من بزرگترین آرزویم این است که درحکومت صاحبالامر نفس بکشم. به دنبال ایجاد جامعه آرمانی و رسیدن به غایت سعادت بود.

خداحافظ فرمانده...

محسن در ادامه بیان کرد: در منطقه بلد کنار دست برادرم رانندگی میکردم که تکفیریها او را ترور کردند به شهادت رسیدند. ما مسلح نبودیم و تنها چند نفر از همراهانمان سلاح داشتند. بعد از این که تیر خورد از ماشین پیاده شد و چون در منطقه بازار بودیم به خاطر حضور مردم دستور داد که کسی شلیک نکند. چند قدم که رفت زمین خورد. نگاهی به آسمان کرد و شهید شد. به امید این که زنده بماند او را به بیمارستان رساندیم که تکفیریها به بیمارستان حمله کردند تا از شهادت جواد مطمئن شوند. در همین درگیریها 7 نفر از بچهها شهد شدند. همه بچهها جواد را دوست داشتند چون برای آنها بیشتر پدر بود تا فرمانده و تا جایی که میتوانست مشکلاتشان را حل میکرد.

دفاع میکنم تا ذلیل نشوم

مادر جواد چگونگی کنار آمدن با خبر شهادت فرزندش را این گونه تعریف کرد: در شب وفات حضرت ام البنین روزه بودم و نمیتوانستم افطار کنم تا اینکه با جواد صحبت کردم و بعد از مطمئن شدن از سلامتی او افطار کردم. قرار بود 2 روز بعد برگردد. صبح ان روز دخترم خوابی دیده بود و وقتی بیدار شد از من خواست تا با جواد تماس بگیرم و جویای سلامتیاش بشوم. یکی از دوستانش گوشی جواد را جواب داد و وقتی فهمید من مادرش هستم قطع کرد. تا این که در اخبار خبر شهادت فرمانده عملیات را اعلام کردند. به حرم امام حسین(ع) رفتم و یاد حضرت زینب و امام حسین افتادم و آرام شدم. علیخانی از محسن پرسیدچه تصمیمی دارد ؟ محسن گفت: من میروم. جواد به آنچه میخواست رسید من هم باید به آنچه میخواهم برسم. فکر نمیکنم درست باشد این مسئولیت را به گردن دیگران بیاندازم . انسان باید از خودش شروع کند تا الگوی دیگران شود. اگر من و امثال من بنشینیم و نرویم باید فردا داخل منطقه خودمان با دشمن بجنگیم و اگر ما را هم رد کنند ممکن است به خاک دیگر کشورها حمله کنند.

آنها که عاشق شدند و جنگیدند

علیخانی در پایان با اشاره به شایعهای که بین مردم زمزمه میشود پرسید: محسن خیلی به شما پول میدهند؟ محسن پاسخ داد: بعضی از بچهها حدود 3 سال اس که پول نگرفتند. بسیاری از رزمندههای ایرانی مثلا بچههای تهرانی داخل گردان خودمان موتوری که با آن کار میکرد را فروخت تا به جبهه بیاید. طلای همسرش را فروخت تا بتواند به جبهه بیاید. پول بلیتشان را با هزار دردسر تهیه میکنند تا به جنگ بیایند. علیخانی قاب دهم "ماه عسل" را این گونه به پایان برد: میگویند دو دسته آدم هیچ گاه به زندگی عادی برنمیگردند، کسانی که جنگ را تجربه میکنند و کسانی که عاشق میشوند. وای به حال کسانی که عاشق میشوند و میجنگند.

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 134 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 4:55

پرويز مظلومي مدعي است در استقلال از دو بازيکن بيشتر از همه ضربه خورد . يکي از مسئولات جوان استقلال و ديگري يکي از بازيکنان تيم که همراه همين آقاي جوان به منزل مجيدي رفته و خواستار حضور او در استقلال شدند. از اين رو مظلومي طي پيغامي به منصوريان از او خواسته تا حواسش به اين دو نفر در استقلال باشد تا بلايي که سر او و البته قلعه نويي توسط آنها به وجود آمد براي منصوريان تکرار نشود.

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 112 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 4:55

 چندی پیش تصویری از برهنگی گلشیفته فراهانی خبرساز شد. بعد از انتشار تصاویر گلشیفته در رسانه ها و اعلام ندامت وی در این خصوص جلو دوربین های خبری غربی این بار این بازیگر هنجار شکن با انتشار تصویری یادگاری از خود و خانواده اش صفحه توئیتر خود را به روز کرد.. وی در ادامه این پست نوشت: چه لذتیست در کنار شما بودن.

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 123 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 4:55

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 113 تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 4:44

به گزارش هشدار نیوز، ابو علی مهاجرين از فرماندهان جبهه النصره که عکس سلفی اش را با شهدای ایرانی خان طومان پخش کرده بود، دیروز به درک واصل شد.

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 128 تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 4:44

شبکه الجزیره در خبری فوری اعلام کرد جبهه تروریستی النصره مدعی شد توانسته است یک ایرانی را در درگیری های حومه جنوبی حلب به اسارت خود در آورد.

باشگاه خبرنگاران

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 120 تاريخ : جمعه 28 خرداد 1395 ساعت: 4:44

بسیاری تا پیش از شروع رقابت ها آلمان، فرانسه، اسپانیا و بلژیک را مدعیان نخست کسب عنوان قهرمانی عنوان می‌کردند. در این مطلب تصاویر تعدادی از تماشاچی های این دوره از مسابقات را می بینید.

فرادید

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 ساعت: 12:13

 ماجرای آدم هایی که خود به خود سوختند  اختصاصی «تابناک باتو»؛ انسان ها به شکل های مختلفی از دنیا می روند. برخی از آنها بر اثر سوختن و نیروی آتش جان خود را از دست می دهند. گدازه های داغ یک آتشفشان فعّال و یا اصابت ناگهانی صاعقه ای، ممکن است جان انسانی را از او بگیرد. با این حال چنین حوادث و اتفاقاتی از نظر ما معقول و ممکن به نظر می رسند.

 
 اما ما در این گزارش می خواهیم به ماجراهای عجیب و ترسناکی اشاره کنیم؛ به اشکال نامتعارفی از مرگ با آتش و ماجرای آدم هایی که خود به خود سوختند و آتش گرفتند. تصور کنید کسی جلوی تلویزیون نشسته و در حال تماشای برنامه مورد علاقه اش است که ناگهان خود به خود و بدون وجود عامل خارجی آتش می گیرد و می سوزد؛ به این پدیده Spontaneous Human Combustion می گویند.
 


خود به خود سوختن Spontaneous Human Combustion چیست؟

این اصطلاح به آتش گرفتن و سوختن خود به خودی و بدون وجود عامل خارجی در مدت زمان اندک و ناگهانی گفته می شود. در طول سیصد سال گذشته، بیش از 250 مورد از آن در سراسر جهان اتفاق افتاده است.

 
آدم هایی که خود به خود سوختند!

1) در سال 1637 یک فرانسوی به نام دیوناس دوبونت کتابی در این باره تألیف کرد. او درباره زنی اهل پاریس به نام نیکول میلیت نوشت، این زن معتاد به الکل بود. نیکول را در رختخوابش پیدا کردند. او بر اثر آتش تبدیل به خاکستر شده بود و نکته جالب این بود که اثری از آتش روی رختخواب او به چشم نمی خورد.
 


2) در سال 1919جسد یک نویسنده انگلیسی به نام تمپل تامسون را در حالیکه به طور کامل سوخته بود پیدا کردند. عامل سوختگی داخل بدن او بود.

 
3) در سال 1938زنی به نام ماری کارپنتر همراه خانواده اش برای گردش سوار قایق می شود. او ناگهان در وسط قایق آتش می گیرد و تلاش خانواده برای خاموش کردن آتش با آب دریا بی نتیجه می ماند. ماری در مقابل چشم همسر و فرزندش به خاکستر تبدیل می شود.

 
4) در سال 1966 یک پیرمرد 92ساله در حمام خانه اش دچار آتش سوزی خود به خودی می شود و می سوزد. از بدن اوفقط دو ساق پا باقی ماند.


در این باره دهها و صدها مورد دیگر هم وجود دارد که گفتن از آنها در این مجال نمی گنجد.

فرضیّات دانشمندان

تا کنون دانشمندان دلیل قاطع و محکمی برای این حوادث پیدا نکرده اند؛ اما فرضیاتی را در این زمینه بیان داشته اند که به ذکر چند نمونه از آن می پردازیم؛

اعتیاد به الکل

افرادی که به این شیوه جان خود را از دست داده اند، بیشتر افرادی معتاد به الکل بوده اند. دانشمندان می گویند بین اعتیاد به مشروبات الکلی و خود به خود سوختن رابطه ای وجود دارد.

چربی های اضافه بدن

تحقیقات دیگری هم نشان داد که سوختن خود به خودی در افراد چاق غیر عادی و دارای چربی های زائد نامعمول اتفاق افتاده است.

الکتریسیته های ساکن بدن

میدان های الکتریسیته داخل بدن در یک لحظه کوتاه با هم تماس پیدا می کنند و ناگهان گرمای شدیدی در بدن به وجود می آورد و تا مغز استخوان فرد را می سوزاند.

در همه فرضیاتی که دانشمندان تا کنون ذکر کرده اند، سه عنصر مشترک وجود دارد: قدرت، غافلگیری و زمان بسیار کوتاه.

نویسندگان بسیاری در کتاب های خود از این پدیده نوشته اند؛ از جمله نیکولای گوگول در کتاب نفوس مرده و چارلز دیکنز در کتاب خانه غمزده  و احمد خالد توفیق در کتاب شعله آبی.

تابناک

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 ساعت: 4:28

بسیاری تا پیش از شروع رقابت ها آلمان، فرانسه، اسپانیا و بلژیک را مدعیان نخست کسب عنوان قهرمانی عنوان می‌کردند. در این مطلب تصاویر تعدادی از تماشاچی های این دوره از مسابقات را می بینید.

فرادید

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 147 تاريخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 ساعت: 4:28

30 فروردین ماه امسال دختر 14 ساله ای همراه پسر مورد علاقه اش در پارکی در منطقه غرب تهران بودند که 2 جوان سوار بر موتور به سمت آنها می روند.
یکی از آنها که دوست سعید بود ابتدا از موتور پیاده شده و در ادامه همدستش با گرفتن دستان سعید مانع مقاومتش در برابر خواسته شان می شود و دوست سعید اقدام به آزار و اذیت دختر نوجوان می کند و سپس همدستش به سراغ دختر نوجوان می رود و این در حالی بود که سعید با تهدید دوستانش آرام بود و قدرت مبارزه با آنها را نداشت.
2 جوان سوار بر موتور پا به فرار گذاشتند و دختر نوجوان نیز در حالی که شوکه شده بود به خانه رفت و به یکی از دوستانش ماجرای داخل پارک را بازگو کرد.
در این مرحله دختر نوجوان از دوستش شنید که شاید همه این اتفاقات از سوی سعید طراحی شده باشد و همین کافی بود تا دختر نوجوان با مراجعه به دادسرای امورجنایی تهران از پسر مورد علاقه اش شکایت کند.
بدین ترتیب بازپرس آرش سیفی از شعبه چهارم دادسرای ناحیه 34 دستور داد تا تیمی از ماموران پلیس آگاهی تهران برای دستگیری سعید و همدستانش وارد عمل شوند.
خیلی زود سعید در غرب تهران دستگیر شد و در اعترافاتش گفت: روز حادثه من همراه دختر نوجوان بودم که دوستانم سر رسیدند و احتمال می دهم آنها ما را تعقیب کرده بودند ولی اصلا فکر نمی کردم قصد آزار و اذیت دختر نوجوان را دارند.
وی افزود: حتی وقتی دیدم دوستانم نیت شیطانی دارند با آنها درگیر شدم که نتوانستم از پس آن 2 نفر بربیایم به همین خاطر با تهدید آنها و در حالی که دستانم را گرفته بودند شاهد ماجرا شدم.سعید در پایان گفت: من بی گناهم و هیچ ماجرایی از سوی من طراحی نشده است.
بنا به این گزارش، در حالیکه سعید در اختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است بازپرس سیفی دستور داد تا 2 جوان فرای این ماجرا دستگیر شوند.

رکنا

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 ساعت: 4:28

به گزارش ساعت ۲۴، با این حال باید خوشحال بود که یک مزون طراحی لباس در بریتانیا هست که برای تقریباً هر موقعیت رسمی ای که بتوان تصورش را کرد، لباس مناسب در آستین دارد: کاترین واکر.

کیت میدلتون با لباس قرمز رنگی در برنامه کاخ ویندزور شرکت کرد که در دهه ۱۹۸۰ میلادی و زمانی که طراح پرنسس دایانا از آن استفاده می کرد معروف شد. این نخستین باری نیست که کیت میدلتون در این لباس دیده شده است. او نخستین بار از این لباس در تور سلطنتی دیدار از کانادا که در سال ۲۰۱۱ انجام گرفت دیده شد و این البته نخستین باری هم نبود که خانم دوشس به آتلیه کاترین واکر که در چلسی واقع شده اعتماد کرده بود.

کاترین واکر، برندی که با پرنسس دایانا مشهور شد

به گزارش ساعت ۲۴، کاترین واکر فروش البسه را در سال ۱۹۷۶ آغاز کرد. او سپس اولین فروشگاه فروش لباسش را در خیابان سیدنی در شهر چلسی باز کرد. خیلی زود، برند او بدل به برندی شناخته شده و معروف شد که حتی کسانی مانند پرنسس دایانا هم از او خرید می کردند.

کاترین واکر فرانسوی الاصل تهیه لباس برای پرنسس دایانا را زمانی که او با پرنس چارلز ازدواج کرد شروع کرد و در مجموع حدود ۱۰۰۰ لباس برای او تهیه کرد، از جمله لباس سیاه رنگی که او با آن دفن شد. کاترین واکر هم خود در سال ۲۰۱۰ از دنیا رفت و از آن تاریخ تا به امروز، این همسر اوست که برند طراحی لباس او را در اختیار دارد.

به گزارش ساعت ۲۴، لیزا آرمسترانگ، دبیر بخش مد در نشریه تلگراف می گوید:«هیچ کس نمی تواند برند کاترین واکر را به این متهم کند که مشتری هایش را جوان تر از آنچه که هستند نشان بدهد. در واقع، بی نقص نشان دادن مشتری ها امضای این برند است.»

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت: 10:01

مرد کلاهبرداری که ۱۱ مرد دیگر را فریب داده بود سرانجام دستگیر شد. ماجرا از آنجا آغاز شد که شکایات مختلفی از طرف چند مرد چینی به دست پلیس رسید و همه از زنی شکایت داشتند که به طرق مختلف و معمولا از طریق اینترنت از آنها کلاهبرداری کرده بود و پول هایی زیادی از آنها دزدیده بود.

 
در یکی از آخرین کلاهبرداری ها این مرد زن نما حتی لباس عروس هم به تن کرد و در کنار داماد قرار گرفت و روز بعد از عروسی با مقدار زیادی پول ناپدید شد. سرانجام پلیس از طریق اینترنت توانست با این کلاهبردار قراری صوری گذاشته و وی را به دام بیندازند. در مخفیگاه وی مقدار زیادی لباس زنانه کشف شد.

دامادی که پس از ازدواج فهمید عروس یک مرد است! +عکس

دامادی که پس از ازدواج فهمید عروس یک مرد است! +عکس

پایش

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت: 10:01

این دکتر ۴۲ ساله که اورتان ناندن نام دارد پس از افشای رازش ادعا کرد با طلاق همسرش دیگر نتوانسته با زنی ارتباط دوستی بگیرد و این نقشه تکاندهنده را طراحی کرده است.

چندی پیش مسئولان بیمارستانی در ایالت نیوجرسی با شکایاتی از سوی خانواده برخی بیماران مواجه شدند که ادعا های عجیبی داشتند.

خانواده ها اعلام کردند که روی اجساد مرده هایشان که دختران و زنان جوانی بودند علایمی از تجاوز دیده اند و خواستار پیگیری شدند.

وقتی با دستور قاضی پرونده اجساد این زنان و دختران تحت معاینه جنایی قرار گرفت مشخص شد که تجاوز زمانی رخ داده که قربانیان دیگر زنده نبودند.

بدین ترتیب ،روند بعد از مرگ بیماران به صورت محرمانه در بیمارستان تحت نظر گرفته شد و در حالیکه بیشتر ظن پلیس به سمت کارگران خدماتی بود ناگهان ردی از یک پزشک ۴۲ ساله به دست آمد.

دکتر اورتان که همزمان با مرگ دختر ۱۷ ساله ای بخاطر نارسایی قلبی و تنفسی داوطلبانه کشیک شب بیمارستان را به عهده گرفته بود با عدم آگاهی از اینکه سردخانه مجهز به دوربین مخفی شده است سراغ این جسد رفته و آنرا هدف تجاوز قرار داد و همزمان از سوی ماموران حراست و پلیس که شبانه روزی دوربین ها را تحت نظر داشتند بازداشت شد.

این پزشک که بسیار خجالتی نیز است در بازجویی ها اعتراف کرد بعد از خیانت همسرش و طلاق دادن وی از آنجاییکه به زنان بدبین شده بود نتوانسته با زنی آشنا شود و تصمیم گرفته با اجساد زنان و دختران مرده رابطه برقرار کند.

این دکتر امریکایی با دستور قاضی روانه زندان شد و بزودی محاکمه خواهد شد.

منبع: رکنا

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت: 10:01

 پریناز ایزدیار در سال ۱۳۶۴ در بابل بدنیا آمد. خانوادهٔ او موافق تحصیل او در رشتهٔ بازیگری نبودند به خاطر همین در دبیرستان مجبور شد که رشتهٔ تجربی را انتخاب کند ولی سپس در دوران پیش دانشگاهی به رشتهٔ هنر تغییر رشته داد.

پدر ایشان یکی از مخالف‌های سر سخت رشتهٔ وی بود و مایل بود که او رشتهٔ حقوق بخواند ولی برعکس مادرش خیلی مایل بود که او رشتهٔ بازیگری را ادامه دهد. او دارای تحصیلات لیسانس گرافیک می‌باشد. در سال ۱۳۸۵ برای بازی در فیلم سینمایی یک مرد، یک شهر تست بازیگری داد و قبول شد. او با ایفای نقش در تله‌فیلم «ماه در سایه» (۱۳۸۸) به کارگردانی سعید ابراهیمی‌فر، قدم به عرصهٔ تلویزیون گذاشت.

پریناز ایزدیار و چالش عکس بدون آرایش

ایزدیار در تله فیلمهای زیادی بازی کرد و با کارگردان‌هایی همچون فرزاد موتمن، مسعود آب‌پرور و علیرضا امینی کار کرد. پنج کیلومتر تا بهشت، اولین سریال او بود که در ماه رمضان پخش شد. وی در این سریال موفقیت زیادی کسب کرد.

باشگاه خبرنگاران جوان

کاوش جالب های نت...
ما را در سایت کاوش جالب های نت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان jalebha بازدید : 170 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 3:14